نجوای مجاهد اشرفی از لیبرتی که خانه خود که رزمگاه ودژ مقاومت و پایداری او بود اینک در میان آتش ودود لیبرتی نجوای رنج و رزم خود را با مردم ایران در شب هایی که اتش دشمن برقلب وروحشان زبانه می کشید قصه گویان بیان میکنند، سرزمینی که خشکساردر بیابانی دورافتاده شهربود ، وبا عرق جبین زنان و مردان مجاهد به الماسی در بیابان تبدیل شد. مجاهدانی که به جزکوله پشتی خود که جای نان و سلاحشان بود از میراث خود دست شته بودند . از کوه و دشت وصحرا گذر کردند ، اما هرگز در مقابل دشمن تسلیم نشدند ، 50 سال افتخار مجاهدین درهمین است که تسلیم و سازس را نپذیرفتند و سرود حضور یاران خاموششان را در میان نهال ماه خواندند و قیمت جا به جایی خود را ازاشرف به لیبرتی را دادند .و من به چشم خویش دیدم که آرام جانم در میان آتش ودود لیبرتی می رود ، هجوم وحشی دشمن وقتی که نشانه می گرفت قلب های پرعشق ما را، آری آری ما جز کوله پشتی که نان و تفنگ در آن بود ازمیراث خود دست شستیم بودیم
شهر اشرف الماسی در بیابان |
اما
باید گفت که آتش رزم مجاهد هرگز خاموش شدنی نیست و نخواهد بودو چون
کهکشانی همیشه در میان آسمان ایران این زیبا ترین وطن تماشایی و نمایان
خواهید بود بدون شک که درایران آزاد فردا که تنها ملاک سنجش آن آزادی مردم است
آری ، آری
من دیدم، من خود به چشم عقل دیدمشان
اندکی بودند،
به گاه هجوم وحشی گرازان،
با نیت خیش کردن کشتشان
ـ همانانکه کشتار، روزی زیست همیشهشان میبود
آری ، آری
من دیدم، من خود به چشم عقل دیدمشان
اندکی بودند،
به گاه هجوم وحشی گرازان،
با نیت خیش کردن کشتشان
ـ همانانکه کشتار، روزی زیست همیشهشان میبود
52شهید قهرمان اشرف |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر